سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خاطرات گمشده

 
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: «باید ازت عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه.»

پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم.نمی خواهم دیر شود!پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد!حتی مرا هم نمی شناسد!پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روزصبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است...!


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/23ساعت 2:4 عصر توسط رها نظرات ( ) | |

مرد مسنی به همراه پسر 25 ساله‌اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.
به محض شروع حرکت قطار پسر 25 ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و
هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می‌کرد فریاد زد: پدر نگاه کن درخت‌ها حرکت می‌کنن. مرد مسن با
لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرف‌های پدر و پسر را می‌شنیدند
و از
پسر جوان که مانند یک کودک ? ساله رفتار می‌کرد، متعجب شده بودند.
ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار
حرکت می‌کنند.
زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می‌کردند.
باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید.
او با لذت آن را لمس کرد و چشم‌هایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن
باران
می‌بارد،‌ آب روی من چکید.
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: ‌چرا شما برای مداوای
پسرتان پزشک مراجعه نمی‌کنید؟مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می‌گردیم.

امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می‌تواند ببیند !!!


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/23ساعت 2:3 عصر توسط رها نظرات ( ) | |

تلاش برای هر آنچه مانع رسیدن می شود...

تلاش


نوشته شده در شنبه 90/4/18ساعت 4:11 عصر توسط رها نظرات ( ) | |

در همه سالهای زندگیمان آدمهای بسیاری در مسیر زندگی ما در رفت و آمدند افرادی که به هر نسبت و مناسبتی می آیند و می مانند و می روند..بعضیها کم می مانند و بعضیها بیشتر..بعضیها فقط همان وقت که می بینی شان حضور دارند و بعضیها حتی اگر نباشند.بعضیها در حد جسم و وزنشان جا اشغال میکنند و برخی همه ذهن تو را به خود مشغول میکنند..عده ای فقط در حد خودشان هستند و عده ای فراتر از حد و اندازه دنیا...

بعضیها را حتی قبل از اینکه بروند فراموش میکنی و برخی را حتی اگر فرسنگها از تو دور باشند نمی توانی به فراموشی بسپاری...حضور دارند در همه متن زندگی...

یکی از دوستانی است که حضورش و بودنش مدت زیادی نیست که در مسیر زندگیم جاری شده اما عمق یافته و مهم شده است.از آن دوستانی نیست که اگر هم برود و نبینمش از دل بتوان راندش...همیشه هست..همیشه می ماند..همیشه دیده میشود..

زلال است و ساده  وبی ریا...مهربان و خونگرم و خوش فکر...و مهمتر از همه خصوصیاتش این است که دلسوز است و مسئولیت پذیر...وقتی کاری را ازاو بخواهی خیالت راحت است که انجام می شود آن هم به بهترین شکل...

علی رغم سن و سال کمش حرفها و حرکاتش آنقدر بزرگ منشانه است که شک میکنی که سنش را درست گفته باشد! باوقار و متین و منطقی..نجیب و اصیل و بزرگ منش...

و قلمی که کیفورت میکند و لذت می بخشد به لحظاتت...خوشت می آید بخوانی دست نوشته هایش را..شعرها و همه آنچه را بر دل کاغذ حک میکند....

و همه اینها آنقدر هستند تا به خود ببالی از دوستی اش..از بودنش و از حضورش..از اینکه هر وقت نیاز داشته باشی هست با همه روحش...علی رغم بسیاری از مردم روزگار صداقت را در همه حرکات و کلماتش حس میکنی و ایمان داری که ریا و تزویر و دروغ در کلام و منشش راهی ندارد...

اینها همه نشانی های یک دوست خوب است..دوستی که امروز به نام او رقم خورده است..دوستی که برای همه اهالی این خانه تقریبا آشناست و خیلیها هم که به اندازه من او را شناخته باشند به گفته هایم مهر تایید میزنند...


نوشته شده در شنبه 90/4/18ساعت 3:36 عصر توسط رها نظرات ( ) | |

ای نام تو بهترین سرآغاز بی نام تو نامه کی کنم باز                                                                       

                                                           ای نام مونس روانم جز نام تو نیست بر زبانم

 

 

 


نوشته شده در شنبه 90/4/18ساعت 2:54 عصر توسط رها نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ