سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خاطرات گمشده

سلام 

سلام الهام 

خیلی وقته نیومدم اینجا فکر کردم اینجا رو گم کردم 

ی حسی دارم نمی دونم چم شده 

تموم شد هر طور که بود بلاخره تموم شد خدارو شکر خیلی اذیت شدم خیلی حرص خوردم خیلی انقدر که اصلا  دلم براشون تنگ نمیشه ...

این چند روزه ی اتفاقاتی افتاده ...

ی حرفایی شنیدم که همش دروغ بود واقعا راست میگن که سعی کن همیشه تعریفهایی که ازت میشه رو جدی نگیری و حرفایی که می شنوی رو روش حساب نکنی

خدارو شکر که من معمولا جدی نمی گیرم 

امروز ی پیشنهاد کاری رو رد کردم ی ذره حالم گرفته است نمی دونم چراااا ولی اصلا دلم با این کاره نبود نمی دونم چرا اینقدر از کار کردن بدم اومده 

از اینکه همه می خوان ی جوری از آدم سوء استفاده کنن بدم اومده از اینکه هی می خوان با ترفندهای مختلف اعتماد به نفسو ازت بگیرن و بگن ما درست میگیم بدم اومده 

این بنده خدایی که میگه من تو کار خیلی جدیام فکر کنم ی ذره زیاده روی کرد اصلا به نظرم فکر نمی کرد من قبول کنم که برم واسه همین هم تعجب کرد

ولی آخرش یکار کردم زیاد تعجب نکنه 

گفتم : نمیام 

هر رقمه فکرشو میکردم میدیدم فایده نداره اصلا ... 

نمی دونم ولی دلم خیلی قاطع می گفت نه واسه همین به حرفش گوش کردم و گفتم نههههههههههههههههه

خوب شد الان که خوب فکر می کنم میبینم تصمیم خوبی گرفتم من موندم چرا بعضی ها اینقدر اعتماد به نفس دارن

خدیا به بزرگیت کمکم کن بغض گلوم رو گرفته 

کمکم کن موفق باشم کمکم کن بتونم به دیگران کمک کنم کمکم کن به خودم کمک کنم

خدایا بهم انگیره بده انگیزه 

امید بده امید

خدایا حواست به من باشه خدایا دستمو ول نکن خدایا مواظبم باش گم نشم خداجونم منو ببخشو هیچ وقت تنهام نذار هیچ وقت...............

همیشه دوستت دارم 

خدایا کمکم کن خواهرم رو هیچ وقت فراموش نکنم خدایا نگرانم نگرانننننننننننننن


نوشته شده در سه شنبه 93/6/25ساعت 10:44 عصر توسط رها نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ